شاید امروزه بتوان از واژه ی نفوذ به عنوان یکی از پُرکاربردترین و مصطلح ترین واژگان جامعه ی سیاسی کشور تعبیر نمود؛ واژه ای که تنها محدود به حوزه ی سیاست نشده و در امور اجتماعی، اقتصادی و بالاخص فرهنگی امروز جامعه نیز خوانش های مختص خود را یافته و طیف گسترده و گوناگونی از انکار کنندگان و صد البته اثبات کنندگان را در فضای عمومی جامعه شکل داده است.
در این میان یکی از دلایل توجه ویژه ی عموم جامعه، بالاخص جامعه ی سیاسی کشور، به واژه ی نفوذ، آن هم در شرایط کنونی کشور را می توان، محصول عملکرد دولت یازدهم و به نوعی بازتاب تدابیر صورت گرفته ژنرال های بنفش، در حوزه ی مختلف اجرایی کشور قلمداد نمود؛ عملکردی که صرف نظر از توجه به آمارهای اینجایی و آنجایی که هر روز نفی و یا اثبات می شود، علاوه بر آنکه حرکت چرخ بسیاری از توانمندی های کشور را کُند و یا متوقف ساخته؛ موجب شده تا ناامیدی ویژه ای بر عموم جامعه در اصلاح وضع موجود و حرکت به سمت و سوی وضع مطلوب انقلاب اسلامی، پدید آورد.
بر این اساس بررسی مصداقی پروژه ی نفوذ در حوزه های مختلف سیاسی، اقتصادی، امنیتی و ... اگرچه می تواند به شفاف سازی فضای کنونی جامعه کمک نموده و بسیاری از اختلالات موجود اجتماعی را برطرف سازد؛ اما در واقع شأن این بحث توجه به نفوذ گسترده ی صورت گرفته در حوزه ی فرهنگ و هنر و بالاخص صنعت سینمای کشور می باشد.
نفوذی که در پیش از انقلاب اسلامی صورت پذیرفت و پس از انقلاب نیز به سبب غفلت و ناآگاهی و بعضا غرض و مرض برخی از متولیان رسمی فرهنگ و هنر، بالاخص در ربع قرن گذشته بر کم و کیف آن افزوده گردید و در نهایت با نادیده گرفتن تهاجم فرهنگی، شبیخون فرهنگی، ناتوی فرهنگی، جنگ فرهنگی و قتل عام فرهنگی این آشفته بازار فرهنگی کشور را بوجود آورد و موجب شد تا در دوران حاکمیت ژنرال های بنفش دولت یازدهم، جامعه به سمت ولنگاری فرهنگی سوق پیدا نموده و حتی اسباب رجزخوانی موش ها و کُنسرت عمومی و بدون دغدغه ی ایشان در فضاهای جشنواره ای و نمایشگاهی کشور را فراهم سازد.
از این منظر، متولیان فرهنگ، هنر و رسانه در جمهوری اسلامی قریب چهاردهه است که تکلیف خود را با هم نوایی های صورت گرفته با دشمنان ملت در بخش های گوناگون فرهنگی، هنری و رسانه ای مشخص نکرده و تصمیمی هم برای آن ندارند. مدیرانی که منویات امام جامعه را صرفا لقلقه زبان قرار داده و اجازه دادند طی بیست سال تهاجم فرهنگی به قتل عام فرهنگی منتج شود و در سال های اخیر ولنگاری فرهنگی را پیشه کرده اند، هیچ گاه عزم جدی برای مقابله با نفوذ در عرصه فرهنگ، هنر و رسانه جمهوری اسلامی نداشته اند؛ نفوذی که بازوی داخلی شبیخون فرهنگی و قتل عام فرهنگی را در دهه های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ هجری شمسی تقویت می کرد و در دهه ۱۳۹۰ به نوعی ویژه، ضمن زدودن مولفه های سبک زندگی انقلابی، اقدام به تثبیت مؤلفه های سبک زندگی دشمنان ملت مسلمان ایران و ترویج آن در جامعه پرداخت؛ که از جمله آنها می توان به شکل دهی یک فضای روانی ایده آل برای پیشبرد اهداف ایالات متحده آمریکا در ایران اسلامی اشاره نمود.
ما همینطور مدام دربارهی نفوذ دشمن تکرار می کنیم، تأکید می کنیم؛ ایجاد خلل در باورها است؛ باور انقلابی، باور دینی. در معرفت های انقلابی و دینی اختلال ایجاد می کنند؛ رخنه کردن در اینها است. و از همهی طرق هم استفاده می کنند و آدم های گوناگونی هم دارند؛ استاد دانشگاه هم دارند، فعّال دانشجویی هم دارند، نخبهی فکری و علمی هم دارند؛ همهجور آدمی برای ایجاد این رخنهها هستند. برادران در سطوح مختلف سپاه بایستی این آمادگی را و این اقتدار منطقی را داشته باشند. (امام خامنه ای در دیدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی - ۲۵/۰۶/۱۳۹۴) |
اما در این میان پیش از هرچیز ضروری است تا قبل از ورود به مبحث مهم و پیچیده ی نفوذ فرهنگی و بالاخص نفوذ در عرصه ی سینما؛ نیم نگاهی را به ماهیت شناسی واژه ی نفوذ اختصاص داده و جایگاه این واژه و واقعیت کاربردی آن را مرور نماییم.
سه واژه ی اصلی: نفوذ، رخنه و رسوخ، از جمله واژگان تقریبا مترادف و مورد استفاده در ادبیات فارسی محسوب می شوند؛ واژگانی که از منظر اولیه بدور از هر گونه پلیدی و زشتی درونی بوده و به صورتی خنثی و بدون اصالت حُسن و قُبح ذاتی، معنی و تفسیر گردیده و تنها بر احاطه اشاره می نمایند؛ حال این سرایت و چیرگی می تواند مثبت و یا منفی باشد.
بر این اساس شرایط گوناگون و استفاده از واژه ای تکمیل کننده سبب می شود تا نفوذ، رخنه و رسوخ از معنی و مفهوم بدون ارزش گذاری اولیه ی خود فاصله گرفته و از بار ارزشی مَدح و ذَم، یا همان نیکی و پَلشتی متعارف هر عقل سلیمی برخوردار گردد؛ بار ارزشی ای که سبب می شود تا رسوخ، رخنه و در نهایت نفوذ نیز به صورت خوب یا بَد، درآمده و با قابلیت تفکیک در دو گروه نفوذ خوب و نفوذ بَد؛ رخنه ی خوب و رخنه بَد؛ رسوخ خوب و رسوخ بَد؛ مورد شناسایی واقع گردد.
به عنوان مثال همین تفکیک بارگذاری و ارزش گذاری برای این واژگان، سبب می شود تا ادیب بزرگی همچون سعدی در شعر خود بفرماید که: امین و بداندیش طشتند و مور/ نشاید در او رخنه کردن بزور و همچنین شاعر توانمندی همچون اوحدی مراغه ای با استفاده از همان واژه بسراید که: نور معنی اگر نفوذ کند / کشف راز نهفته زود کند |
از این منظر؛ به همان نسبت که نفوذ، رخنه و رسوخ، می تواند از جانب پلیدی صورت گرفته و اسباب زوال و بدبختی را فراهم سازد؛ می تواند از سوی خیر و نیکی صورت پذیرفته و به تبع آن، فلاح و رستگاری را به ارمغان آورد؛ یعنی به همان ترتیب که شیاطین انس و جن می توانند بر آدمی نفوذ، رخنه و رسوخ نمایند و آدمی را به پستی و بدبختی کشانند؛ روح القدس و فطرت پاک نیز می تواند بر جان آدمی غلبه یافته و نفوذ الهی را متجلی سازد و رستگاری انسان را پدید آورد.
البته در اینجا می بایست بر این نکته توجه داشت که اصولا جایگاه نفس را می توان به عنوان زمینه و مسیر نفوذ، رخنه و رسوخ در ساحت وجودی انسان معرفی نمود؛ جایگاهی که در سه گونه ی اصلی خود، یعنی نفس امارّه، نفس لوّامه و نفس مطمئنّه اسباب بدبختی و یا نیک بختی آدمی را رقم می زند و در این میان می توان عامل اصلی نفوذ شیاطین بر آدمی و به تبع آن حاکمیت نفس امارّه بر پیکره وجودی انسان را ناشی از جهل و نادانی آدمی دانست و در این کارزار و تقابل، تنها عقل است که قادر به ایستادگی در برابر این نفوذ، رخنه و رسوخ می باشد و می تواند اسباب نفوذ الهی را در ساحت وجودی انسان فراهم سازد و در گام نخست، به ساماندهی و تقویت نفس لوّامه اقدام نموده و در گام بعدی، بر حاکمیت نفس مطمئنّه در کالبد وجودی آدمی مبادرت ورزد و انسان را به سبب این نفوذ به جایگاه و مرتبت یَآ أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ تعالی بخشد.
اما از آنجا که در یک جامعه سخن از فرد و یا یک انسان نیست؛ بلکه سخن از افراد و انسان هایی است که در کنار یکدیگر به تشکیل جامعه مبادرت ورزیده و مجموع اجتماع ایشان، ارکان مختلف اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... را سامان می بخشد؛ پس باید توجه نمود که اطلاق این مفاهیم بر تک تک نفوس یک جامعه نیز موضوعیت پیدا کرده و در گستره ای کلان تمام جامعه را در بر می گیرد. به عبارت دیگر نفوذ، رخنه و رسوخ در یک جامعه تابعی است از حاکمیت نفس امّاره بر کلیت یک جامعه یا بخش هایی از آن، حاکمیتی ناشی از جهل و به تبع آن مبتنی بر امیال و هوس ها که سبب اولویت بخشی به منافع شخصی در مقابل منافع عمومی می شود؛ حاکمیتی که در غیاب سلطه عقلانیت بر رفتار عده ای از نفوس شکل گرفته و کشتی جامعه را سوراخ می کند.
پس همانگونه که تشخیص و فهم میزان نفوذ شیاطین و یا نفوذ الهی، در ساحت وجودی آدمی، از رابطه ای مستقیم با تقویت و یا تضعیف هر یک از سه نفس: نفس امارّه، نفس لوّامه و نفس مطمئنّه برخوردار می باشد؛ اما تعمیم و گسترش این فهم در بدنه ی عمومی یک اجتماع را نیز می توان با همین ملاک مورد سنجش قرار داده و غلبه و گسترش میزان نفوذ شیاطین و یا نفوذ الهی را بر اساس همین رابطه رصد و سنجش نمود.
شاهد مثال این بحث وقوع انقلاب اسلامی ایران است؛ انقلابی که در آن شخصیت ویژه ای همچون امام خمینی رحمه الله علیه، با تکیه بر عنصر عقل به مقابله با جهل موجود و حاکم بر جامعه پرداخته و ضمن ایجاد رخنه و رسوخ الهی بر جان و دل ملت مسلمان ایران و گسترش نفوذ احکام شریعت مبین اسلام بر پیکره ی وجودی و سبک زندگی آحاد مردم ایران، به ارتقای عقلانیت در عموم ملت مبادرت ورزیده و ایشان را نسبت به اثرات چندین دهه نفوذ، رخنه و رسوخ صورت گرفته شیاطین در تمام ابعاد و حوزه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور آگاه و حساس فرمودند و سبب شدند تا مردم نه از سر احساس بلکه با رویکردی استدلالی و تکیه بر عنصر عقل به مبارزه با رژیمی برآمده از نفوذ جریانی و پیچیده ی بیگانگان برآیند.
در این میان شاید بتوان این ویژگی امام راحل رحمت الله علیه در توجه به عنصر عقل در مبارزه با نفوذ شیاطین و ایجاد مسیر نفوذ الهی را ناشی از تأملات ایشان در هنگام نگارش کتاب "شرح حدیث جنود عقل و جهل" در سال ۱۳۲۳ دانست. |
بر این اساس عقل عمومی یک جامعه، ضمن هموار نمودن مسیر نفوذ احکام الهی و سبک زندگی منطبق با آن بر پیکره ی وجودی آحاد ملت، اقدام به گسترش شعاع نفوذ نفس لوّامه در اجتماع پیرامونی خود نموده و در این مسیر ضمن ایجاد تقابلی دایمی با جهل عمومی؛ کارزاری همیشگی را با نفس امارّه در جامعه رقم می زند.
به عبارتی دیگر؛ حاکمیت عقل در بستر عمومی یک جامعه سبب می شود تا آن جامعه ضمن پذیرش نفوذ احکام الهی بر پیکره ی وجودی خود، به تقابل با حاکمیت جهل در اجتماع خود رفته و مسیرهای نفوذ، رخنه و رسوخ شیاطین انس و جن را که قصدشان حاکمیت سبک زندگی مبتنی بر شهوات در جامعه می باشد را مسدود سازند و به جایگاه واقعی استقلال و آزادی دست یافته و تعالی و کمال انسانی را در حاکمیت نفس مطمئنّه بر کالبد وجودی جامعه ی خود، تجربه نمایند.
با این همه اگر چه جهل را می توان به عنوان عامل اصلی ایجاد مسیر نفوذ شیاطین و حاکمیت نفس امارّه بر پیکره ی عمومی جامعه تلقی نمود؛ اما باید توجه داشت که در برخی مواقع این رخنه و رسوخ در یک جامعه می تواند با چهره ای به ظاهر عقلانی صورت پذیرد و این در حالی است که در پس این چهره ی به ظاهر عقلانی، جهلی عمومی برای تخدیر یک جامعه نهفته است؛ جهلی به ظاهرا منطقی، که حاکمیت شهوات بر سبک زندگی اجتماعی را توجیه نموده و در کالبُدی منورالفکرانه، شیاطین را فرشتگان نجات جامعه معرفی می سازد.
بعضیها اصرار دارند این شیطان بزرگ را با این خصوصیات که از ابلیس بدتر است، بزک کنند و به شکل فرشته وانمود کنند. چرا؟ دین به کنار، انقلابی گری به کنار، اما وفاداری به مصالح کشور چه میشود؟ عقل چه میشود؟ کدام عقل و کدام وجدانی به انسان اجازه میدهد که کشوری مثل امریکا را به عنوان دوست و مورد اعتماد یا همچون فرشته نجات انتخاب کند؟ (امام خامنه ای در دیدار با اقشار مختلف مردم - ۱۸/ ۶/ ۱۳۹۴) |
ارسال نظر